ورود به هفته26
سلام نفسه من . الهی قربونت برم ما 7 شهریور ماه رفتیم عروسی پسرعمویه مامان، خیلی خوش گذشت ، اما جایه شما خالی بود . عزیزه دلم روزا دارن همین جوری میگذرن و من به دیدنت نزدیک تر میشم . 8 این ماه بابایی سرشو گذاشت رو شکمه مامانی و داشت با شما حرف میزد که یه دفعه شما شیطون شدی و بابایی هم ذوق میکرد از حس کردنت . اون روز هم ضربانه قلبتو گوش داد و خیلی ذوق کرد. ما خیلی منتظره اومدنه شماییم . راستی صورته مامان خنده دار شده ، دماغم ورم کرده با دست و پاهام . ای شیطون دلم برا لمس کردنت لک زده . ...
نویسنده :
فاطمه
2:11